نزدیک به چهل سال پیش، در کتابخانه مجلس شورا به مجموعهای خطی دست یافتم که مشتمل بر هفتصد و اَندی صفحه بزرگ بود و به شماره ۱٤٠٩١، در دفتر کتابخانه ثبت شده بود. قسمت اعظم مجموعه مزبور به خط جمالالدین محمد حسنی یا حسینی از احفاد (لابد دختری) شیخ احمد ژنده پیل جام است که خود را قادری و زنده فیلی و جامی معرفی میکند. این مجموعه کلان، مشتمل بر اقتباساتی از چند کتاب و رساله فارسی و عربی و منتخباتی از اشعار برخی شعراست که اهم محتویاتش عبارت است از :
۱. تاریخ گزیده حمداله مستوفی، مقدمه الصلوه ابوالیث سمرقندی، نام حق بوعلی فلندریاتی پتی، فصوص الحکم ابن عربی، گلشن راز شیخ محمود شبستری، شرحی بر گلشن راز تحفه اکبری، لغت عربی به فارسی، لطايف اللغات عبداللطيف عباسی، تیسیر الاحكام فقه، بحر المناقب درویش برهان و…
۲. نمونههایی از اشعار شعرایی همچون سعدی، شیدا، شاپور، فیضی، عشرتی، صائب، میرزا محمد طاهر وحيد و… . محيى جمالالدین محمد، نویسنده و گردآورنده این جُنگ، مطالب مختلف این مجموعه را از سال ۱۱۰۶ هجری تا ۱۱۱۹ به تفاریق ایام در اصفهان فراه و قندهار و مشهد نوشته و در پایانِ غالب اجزای آن نام محل و تاریخ تحریر را قید کرده است.
این مجموعه که به شماره ٨٨٤٠ فهرست خطی کتابخانه مجلس شناخته میشود و برای آن فهرست تفصیلی جامعی فراهم آوردهاند. در میان اشعار منتخب و منقول از شعرا ترکیببند یا مخمسی به نام محمدطاهر وحید دارد که بنا بر قرائن و شواهد صفحات پیش و پس، باید در فاصله سالهای ۱۱۱۲ تا ۱۱۱۸ در این دفتر نوشته شده باشد.
میرزا محمدطاهر وحید قزوینی پس از دوران سلطنت شاهعباس دوم تا پادشاهی شاهسلطان حسین سمتهای وقایعنگار و منشی الممالک و وزیر و اعتمادالدوله را متوالیاً پیدا کرد. آثار متعدد نظم و نثر از او به یادگار مانده که اهم آنها، مجموعه منشآت و تاریخ عباسنامه او تاکنون به چاپ رسیده، ولی دیوان مفصل اشعارش بهصورت مخطوط در کتابخانههای داخل و خارج محفوظ است.
در آن زمان که شاهزاده اکبر از هند به ایران پناه برد و وحید در مقام وزارت شاهسلیمان قرار داشت، نامه های میرزا طاهر به اکبر و امام مسقط را که در ضمن مسافرت، راه را بر شاهزاده فراری به امید استفاده مادی از پدرش، اورنگزیب فروبسته و در مسقط مانع حرکت او به طرف ایران شده بود، در مجموعه چاپی و خطی منشأت او میتوان یافت. بنابراین، شخصیت میرزا طاهر وحيد، بعد از شاهسلیمان و قبل از شاهسلطان حسین برای شاهزاده اکبر و همراهانش خوب شناخته شده بود. بنابراین، درج این ترکیببند در این مجموعه از مدارک اساسی روایت معاصران شاعر از شعر محسوب میشود و در صحت انتساب آن به او جای تردیدی باقی نیست.
در اینجا به نقل صورت خطی مخمس میرزا طاهر وحید از روی صفحه ٥٧٦ مجموعه نمره ٨٨٤١ خطی کتابخانه مبادرت میشود:
ساقی عشقت ای صنم!
زهر ستم سبو سبو
ریخت به ساغر دلم با می غم کدو کدو
چند دَوَم من از غمت گوشه به گوشه سو به سو
گر به تو افتدم نظر چشم به چشم و رو به رو
شرح کنم غم تو را نکته به نکته مو به مو
تا به ره محبتت پای طلب نهادهام
بر رخ دل در الم از ستمت گشادهام
تا قدمم به سر نهی خاکنشین جادهام
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو
در عقب تو جان من هست چو سایهات روان
بسته به زلف و گیسوت رشته جان عاشقان
از چو تویی گسستن مهر وفا نمیتوان
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
بار جدایی تو را بس که به جان کشیدهام
همچو کمان حلقه از یار ستم خمیدهام
بس که چو طفل لاله من خون جگر مکیدهام
میرود از فراق تو خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله یم به یم، چشمه به چشمه جو به جو
ریخت مگر بنفشه بر صفحه یاسمین خطت
یا که فکنده سایه بر زهره مه جبین خطت
خون شده نافه را جگر تا شده چین به چین خطت
داده دهان و عارض و چهره و عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله، بر به بر
در غمت از جگر فغان، آه زدل بر آیدم
گیسو حلقه حلقهات دام بلا نمایدم
لحظه به لحظه دم به دم خون ز دو دیده زایدم
از رخ و چشم و زلف و قد ای مه من فزایدم
مهر به مهر و دل به دل طبع به طبع و خو به خو
تا شده استخوان من با سگ کویت آشنا
محض وفا تویی مرا غیر تو نیست مدعا
مانده به زیر بال غم گردن مطلب هما
در دل خویش طاهرا گشت و ندید جز وفا
صفحه به صفحه سر به سر پرده به پرده تو به تو
سخنشناسی موشکاف از سنجش ابیات هر بندی از بندهای هفتگانه این شعر میتواند به تفاوت جنس و اسلوب سخن در میان سه مصراع اول هر بند با دو مصراع آخر آن پیببرد. این اختلاف شکل و معنی در آخرین بیت که تخلص شاعر را در مصراع چهارم به همراه دارد، بیش از شش بند پیش از آن نمودار است. بنابراین چنین استنباط میشود که این مخمسی که به اعتبار تاریخ صفحات پیش و پس از آن در فاصله ۱۱۱۲ و ۱۱۱۹ ، یعنی چند سال بعد از وفات میرزا محمد ظاهر نوشته شده مخمسی بوده که وحید بر پایه غزل شاعر دیگری، طاهرا یا طاهر تخلص سروده و راوی معاصرش آن را با نام او در مجموعه مورد بحث ضبط کرده است. حال ببینیم طاهر یا طاهرای شاعر اصل غزل که بوده و در چه زمان میزیسته است؟ طاهرا نجدلی یا شاه طاهر داعی از سخنوران و نویسندگان زبردست سده دهم هجری بود که مدتی در رودبار قزوین و سپس در کاشان رحل اقامت افکند و به طاهر کاشی معروف شد. پس از مهاجرت اجباری به حیدرآباد دکن به شاه طاهر دکنی شناخته شد.
اشعار و منشآت قابل ملاحظه ای از او در جُنگهای سده یازدهم به بعد موجود است که قدرت او را در نظم و نثر فارسی نشان میدهد. شاه طاهر، مورد احترام شیعه اسماعیلیه ایران بود و علاوه بر مرتبه دعوت، گویی در مظنه وصول به مقام امامت هم قرار داشت و از این رو مورد تعقیب دولت قزلباش صفوی قرار گرفت و ناگزیر از جلای وطن و اقامت در دکن شد.
چهل و اندی سال پیش در جنگ نظم و نثری از دوره صفویه این غزل را با نام طاهرای کاشی دیدم و به همین دلیل وقتی در سی واندی سال پیش در جنگ ۱٤٠٩١ کتابخانه مجلس این شعر را دیدم، دریافتم که طاهر وحید این مخمس را بدون قید تخلص خود در پی سه مصراع از بند هفتم به نام طاهرای شاعر اصل غزل تمام کرده است تا از شبهه ارتباط با اسماعلیلیان در امان بماند. با آنکه از اشتراک نام طاهر میان اسم خود و تخلص شاعر اصلی استفاده کرده به هر صورت اصل این غزل از شاه طاهرای انجدانی کاشی دکنی است که در اواسط سده دهم هجری میزیسته و میرزا طاهر وحید در اواخر سده یازدهم هجری، مخمسی بر آن ساخته و در دهه دوم از سده دوازدهم، جمالالدین محمد جامی از ندمای اکبر، شاهزاده هندی آن را در مجموعه نظم و نثر خود به نام میرزا محمد طاهر وحید ضبط کرده است. در این صورت نسبت دادن آن به شیخ محمدعلى حزین لاهیجی که در نیمه دوم از سده دوازدهم مرده درست نیست؛ زیرا وی در تاریخ ثبت این مخمس کودکی خردسال بوده است. انتساب آن به زرین تاج قزوینی ملقب به طاهره قره العین نیز که یک صد و ده سال بعد از تاریخ تحریر این غزل به دنیا آمده و سالها بعد لقب طاهره گرفت مردود است.
باییان که در اواخر سده سیزدهم هجری در صدد جمعآوری دیوان شعری برای قره العین بودند، از برخی اشعار جالب و جاذب که نام شاعر آنها درست شناخته نبود، چند غزل برگزیدند، از آن جمله این غزل را با نام او ثبت کردند و در دسترس فارسی زبانان هندوستان نهادند.
گیرندگی صورت لفظی غزل که از کیفیت صوتی مهیج خاصی برخوردار است، این غزل را از راه تبلیغ و ترویج دنبالهدار در ایران و هند به نام قرهالعین چندان گره زد که دکتر شیخ محمد اقبال شاعر بزرگ فارسی زبان عالم اسلام در مثنوی جاوید نامه خود به سال ۱۳۱۰ عين غزل را به نام طاهره در متن کتاب «سیر بهشت و دوزخ» خود نقل کرده است.
مقالهای در پژوهش شاعر این غزل در شماره اول از مجله محیط انتشار یافت.
تأثیر این مقاله به اندازهای بود که وقتی دسته ازلی از بابیان خواست، دفتری به یادبود سال ۱۲۶۸ هجری که سال مرگ قرهالعین بود انتشار بدهد، این غزل را از مجموعه اشعار منتسب به او حذف کرد، ولی دسته دیگر از بابیان (بهائی) آن را هنوز به نام قرهالعین در هند و ایران تبلیغ میکنند. از فاضل کتاب دیده و کتابشناسی مانند شادروان مجتبی مینوی عجب است که در رساله اقبالنامهای که در مجله یغما به سال ۱۳۲۷ منتشر ساخت، ضمن بحث از کتاب جاوید نامه اقبال این غزل را به پیروی از آن شاعر و بدون تحقیق در صحت و سقم این انتساب از قره العین شمرده است. در صورتی که شش سال پیش از آن مجله، محیط انتساب آن را به قره العین با استناد به همین مجموعه ٨٨٤١ کتابخانه مجلس رد کرده بود.
خوانندگان ارجمند باید این نکته را در نظر داشته باشند که شعر شاعر سخنور و سخندان با شعر آنکه گاهی به تفنن سخنی میسراید، تفاوت اساسی دارد و غالباً خود آثار منقول و منظور بر هویت و ماهیت فنی شعر و شاعر قرینه و شاهد شناخته میشود.