اصل دهم از اصول اعتقادات بهائيت وحدت اديان است.یکی از تعالیم مسلک بهائی که ادعا دارند بدیع است (یعنی قبل از ایشان هیچ دین و آیینی به آن نپرداخته و ابتکار بهائیت است)، وحدت اساس ادیان است؛ با این استدلال که اساس همه ادیان، اعتقاد به خداوند یگانه و زندگی بعد از مرگ و توجه به اخلاق پسندیده و نیکو و کمالات عالیه انسانی است. بنابراین، اساس همه ادیان الهی یکی است و فقط در احکام و فروعات تفاوت دارند که دلیل آن نیز رشد و تکامل و بلوغ بشر در طول زمان است؛ در هر زمان با توجه به رشد فکری و عقلی بشر که رشدی نامحدود است، آموزهها و احکام الهی نیز تغییر خواهد کرد. عبدالبهاء در این باره میگوید: «هریک از ادیان مقدسه الهیه که تا حال نازل شده، منقسم به دو قسم است؛ یک قسم روحانیات است، معرفت الله… پس باید به آن حقیقت متوصل شویم که تا ملل عالم، متفق شوند تا این نزاع و جدال به کلی زایل شود. جمیع بشر، متحد و متفق شوند…» (نطق عبدالبهاء در منزل مبارک، پاریس، ۳۰نوامبر ۱۹۱۱٫).
عباس افندي در اين ارتباط مي گويد: «آن كه الان پير است همان انسان جنين است.» (اشرف فرامرز. مجموعه اي از مطالب ديانت بهائي به اختصار ۱۳۱ بديع.)
همچنين توضيح مي دهند كه «اگر چه پاره اي از فروع احكام اوامر و تعاليم هر يك از انبياء الهي متفاوت است ولي اساس جميع اديان الهي يكي است و تمام پيامبران براي هدف واحد كه ايجاد الفت بين ابناء بشر است از جانب خداوند مبعوث شده اند» (همان مأخذ.)
اين فرقه در خصوص علت تداوم انبياء مي گويد: «تأثير نفوذ تعاليم فرعي هر يك از اديان محدود به زماني معين ولي اصول آنها ابدي و لا تغيير است و اين تغيير و تبديل فروع اديان پيوسته ادامه دارد زيرا نوع انسان پيوسته در ترقي و تكامل است.» (همان مأخذ.)
آنچه در ادامه می خوانید
نقد اصل وحدت اديان
گفته شد كه يكي از اصول فرقه بهائيت وحدت اساس اديان است و آن را بديع و نو مي پندارند. به عبارت ديگر طبق اين پندار، اديان گذشته هيچ كدام به چنين اصلي اعتقاد نداشنه اند و يا اگر داشته اند به صورت يك اصل نبوده و در غير اين دو صورت در قرني كه بهائيت آمده اين اصل به دست فراموشي سپرده شده بوده است.
واژه «دین» در لغت به معنای جزا و پاداش است، و به معنای پیروی از فرمان نیز آمده است. در اصطلاح مذهبی، دین مجموعه قواعد، قوانین و آدابی است که انسان در سایه آنها میتواند به خدا نزدیک شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح گام بردارد. آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست. در واقع، روح دین در هر عصر و زمان، چیزی جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود. از نظر قرآن نیز دین در همه زمانها و در همه منطقها و در زبان پیامبران راستین الهی، یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع نقص و کمال است. حال سؤال این است که چرا این همه اختلاف میان آنها پدید آمده است! سرچشمه اختلافها و کشمکشهای مذهبی، معمولا از جهل و بیخبری نیست، بلکه بیشتر به دلیل بغی و انحراف از حق، و إعمال نظرهای شخصی است: «وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ…؛(شوری/۱۴)و مردم در دین، راه تفرقه و اختلاف نپیمودند مگر پس از آنکه علم و برهان بر آنها آمد…» اگر مردم به ویژه طبقه دانشمندان، تعصب و کینهتوزی، منافع شخصی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقعبینی و روح عدالتخواهی، احکام خدا را بررسی کنند، جاده حق را بسیار روشن خواهند دید و اختلافها به سرعت حل خواهد شد. . از اینرو خداوند میفرماید: «وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ؛(آلعمران/۱۹) و اهل کتاب در آن اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه به حقانیت آن یقین داشتند و خصومت بین ایشان به اختلاف وادارشان کرد» به تعبیر دیگر ادیان آسمانی همچون دانههای باران هستند، هنگامی که نازل میشوند همه حیاتبخش هستند، ولی هنگامی که بر زمینهای آلوده میریزند به رنگها و طعمهای مختلف در میآیند. با توجه به اصل تکامل، آخرین آنها (ادیان) کاملترین آنهاست درباره اتحاد اساس ادیان الهی به آیات دیگری از قرآن مراجعه میکنیم: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلي إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي وَ عيسي وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛(بقره/۱۳۶)بگویید که ما مسلمین ایمان به خدا آوردهایم و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند و به آنچه بر پیغمبران گذشته چون ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و…» (اسلام به ما میآموزد که میان پیامبران خدا تفرقه نیفکنیم و به آیین همه آنها احترام بگذاریم؛ چرا که اصول آیین حق در همه جا یکی است و موسی و عیسی نیز پیرو آیین توحیدی حضرت ابراهیم بودند. از این روست آیه «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُواْ الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَآءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ؛(الشوری/۱۴-۱۳) از (احکام) دین آنچه را به نوح سفارش کرد، برای شما (نیز) مقرّر داشت و آنچه به سوی تو وحی کردیم و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش نمودیم آن بود که دین را به پا دارید و در آن دچار تفرقه نشوید، آنچه مردم را بدان دعوت میکنی بر مشرکان سنگین است. خداوند هر که را بخواهد به سوی خویش برمیگزیند و هر که را به درگاه او رو آورد به سوی خویش هدایت میکند». هرچند پیروان نادان، آیین آنها را تحریف کردند و به شرک آمیخته ساختند. اما باید توجه داشت که هرآیین جدید که خدا نازل فرموده آیینهای گذشته را نسخ کرده و پیروی از ادیان گذشته مکفی نخواهد بود، اسلام نیز بنابر فرموده قرآن کریم و پیامبر گرامی اسلام آخرین آیین الهی است؛ زیرا پیامبران خدا همان معلمانی بودند که هرکدام، جامعه بشری را در یک کلاس پرورش میدادند. بدیهی است که دوران تعلیم هریک که پایان مییافت مردم به معلم دیگر در کلاس بالاتر سپرده میشدند. با این حساب، جامعه بشری موظف است برنامههای آخرین پیامبر را که آخرین مرحله تکامل دین در آن عصر است، اجرا کند، و این هرگز مانع حقانیت دعوت پیامبران قبلی نخواهد بود. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَکْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سريعُ الْحِسابِ؛(آل عمران/۱۹) همانا دین (مورد پذیرش) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب اختلافی نکردند، مگر بعد از آنکه علم (به حقانیت اسلام) برایشان حاصل شد. (این اختلاف) به سبب حسادت و دشمنی میان آنان بود و هرکس به آیات خدا کفر ورزد، پس بداند که همانا خداوند زود حساب است».
به منظور بررسي صحت و سقم اين موضوع ،در روايات و آيات بیشتری از قرآن مجيد به جستجوي اين اصل مي پردازيم.
قرآن مجيد در خصوص اين كه اساس اديان الهي يكي مي باشند و همه از يك سرچشمه فيض مي گرفته اند اظهار مي دارد: «خدا تشريع فرمود براي شما از دين آن چه به نوح عليه السلام توصيه كرده و آن چه را به خودت وحي كرديم و آن چه را كه به ابراهيم و موسي و عيسي عليه السلام توصيه كرديم.» (سوره شوري / آيه ۱۲٫)
يا در جاي ديگري مي فرمايد: (وقتي كه از پيغمبران پيمانشان را گرفتيم و از تو و ابراهيم و موسي و عيسي و از ايشان پيمان محكمي گرفتيم.)(سوره احزاب / آيه ۷٫)
و در سوره ديگر قرآن، كتب قبل از اسلام، مثل تورات و انجيل تاييد مي گردد: «و فرستاديم كتاب (قرآن) را به سوي تو به حق در حالي كه كتابي مانند تورات و انجيل را كه در برابر خود دارد تصديق مي كند و تسلط برتري دارد نسبت به آن» (سوره مائده / آيه ۴۸٫)
همچنين آيه هاي ۱۳۶ – ۲۵۸ سوره بقره نيز مؤيد وحدت اديان مي باشند.
خداوند در يكي از زيباترين آيه هاي قرآن كه وحدت اديان الهي موضوعيت بيشتري دارد مي فرمايد:
(به اهل كتاب بگو بيائيد در يك سخن مشترك با هم همكاري كنيم جز خدا را عبادت نكنيم و شريكي برايش قرار ندهيم و بعضي از ما بعض ديگر را ارباب قرار ندهد اگر از اين سخن اعتراض كردند به ايشان بگو پس گواه باشيد ما تسليم حق هستيم.)(سوره آل عمران / آيه ۴۶٫)
وقتی در معناي آيات فوق دقت مي كنيم پي مي بريم كه اسلام نه تنها فلسفه وجوديش را آشكار مي كند بلكه ساير اديان الهي ما قبل خود را تأييد و همه را از يك منبع و سرچشمه ياد مي كند.
هنگامي كه بعضي از معتقدان اديان سلف واهل كتاب از پذيرش اسلام اعراض نمودند حق حيات از آن ها سلب نگرديد و با پرداخت جزيه توانستند در كنار مسلمين اعتقادات مذهب خاص خود را حفظ نمايند. شايان ذكر است پرداخت جزيه به منظور حفظ امنيت آنان بوده است زيرا اقليت هاي مذهبي اگر مي خواستند دين خود را داشته باشند و زير چتر اسلام در جامعه اسلامي زندگي كنند چون مانند مسلمين ماليات هاي حكومتي مثل خمس و زكات را نمي پرداختند براي آن ها ماليات ديگري با عنوان جزيه در نظر گرفته شد تا در راه حفظ امنيت اجتماعي آن ها هزينه گردد. (م / ك. وسائل الشيعه. ج ۱۱ باب ۶۸٫)
به غير از دين اسلام در اديان ديگر نيز به اتحاد اديان اشاره شده است؛ حضرت عيسي مي فرمايند: گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم بلكه آمده ام تا به اتمام رسانم. (انجيل متي. ۵ / ۱۸٫)
برخي از شعرا هم در قرون گذشته در باب وحدت اديان اشعاري سروده اند كه به منظور رعايت اصل اختصار صرفا به چند مورد آن اشاره مي گردد:
حافظ شاعر قرن هشتم: جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه/ چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند
جامي شاعر قرن نهم: ز هفتاد و دو مذهب كرد جامي رو به عشق تو/ بلي عاشق ندارد مذهبي جز ترك مذهب ها با توجه به اینکه، هم، اديان گذشته و هم حكما و شعرا و فلاسفه در ازمنه قديم و جديد به موضع وحدت اديان پرداخته و اين هدف را به صورت پند و موعظه به بشر ابلاغ نموده اند لذا نيازي به مطرح كردن مجدد آن از طرف فرقه ديگر با ادعاي شريعت جديد و بديع احساس نمي گرديده است.
نقض اصل وحدت اديان، در متون بهائيت
اين اصل جنبه نو و جديد در خود ندارد، باید دانست که این اصل و شعار توسط سران بهائيت تا چه حد رعايت شده است؟ آيا در متون به جاي مانده از آنان هيچ گونه موردي كه اين اصل را نقض كرده باشد وجود ندارد؟ براي يافتن اين مطلب به متون رهبران اين فرقه مراجعه مي نمائيم.
گفتيم كه در اصل دهم بهائيان معتقدند كه اساس دين الهي يكي است و تفاوت آن ها در فروع آن هاست اما در بعضي از متون ديگر آن ها اين ادعا نقض مي شود و هم اصول و هم فروع، بديع و نو پنداشته مي شود:
نظمي كه كامل ظهور وحدت اصليه در هيات اجتماعيه و وصول عالم به درجه بلوغ و كمال و رافع علم صلح اعظم و ضامن تاسيسات مدنيت الهيه در عصر ذهبي دور از افخم كور الهي است. نظمي كه مثل و نظيرش نه در شريعت موسوي و نه در شريعت عيسوي و نه در شريعت محمدي و نه در شرايع ديگر از آدم تا خاتم ظاهر نگشته… در سنه ستين به آن بشارت داده شده و در سنه تسع در عالم وجود احداث گشته و تولد يافته در سنه ثمانين سريانش به منتهاي درجه قدرت رسيده و در يوم ميثاق تصرفات اوليه اش جهان فرنگ را به اهتزاز آورده در اين عصر نوراني در موسسات نظم بديع الهي حلول نموده و تجسم يافته.(افندي شوقي. مجموعه توقيعات. توقيع ۱۰۵ بديع.) . با مقايسه اين متن و توضيحات اصل دهم متوجه خواهيم شد كه تناقض آشكار وجود دارد آيا شريعت به زعم بهائيت درون خود تناقض مي پروراند و يا اين روش يعني تناقض گويي – نعوذ بالله – جزء ويژگي هاي و خصائص اديان الهي است؟!
از طرف ديگر اگر بهائيت حقيقتا خود را منادي وحدت اديان در قرن سيزده هجري ميلادي مي داند چرا هنگامي كه خود دچار انشقاق گرديده بسياري از آن منشعب مي شوند. همه آن ها را به ديده دشمن مي انگارد و هر يك را به صفت زشتي نسبت مي دهد.البته انشعاب و انشقاق در هر دين و آئيني بنابر عوامل مختلف در طول تاريخ به وقوع پيوسته و هيچ گاه هيچ فرد منصفي آن را دليل بر رد حقانيت اديان الهي نمي شمارد وليكن بهائيت خود در يك جا عدم انشقاق در اين فرقه را دليل بر حقانيت خود مي شمارد.
بهائيت آئين خود را بالاتر از كليه اديان الهي اعلام مي كند و حتي بابيت را زير سئوال مي برد و مي گويد: «نظم اداري خود رمز قوت امر الله و ما به الامتيازش از ساير اديان و ضامن حفظ وقايتش از انشقاق و تجزي است در هيچ يك از كتب مقدسه اديان عالم حتي در آثار حضرت اعلي. (افندي شوقي. ترجمه توقيع دور بهائي. حيفا. فلسطين ۱۹۳۴٫). نمي توان راجع به عهد و ميثاق و تدارك نظم اداري نصوصي يافت كه از حيث درجه و اعتبار با آن ها در اين مورد در اساس آئين بهايي است، قابل قياس مي باشد. آيا في المثل در مسيحيت و يا اسلام كه دو نمونه بارز اديان كثير الانتشار معظم عالمند، مي توان چيزي يافت كه با كتاب عهدي و يا الواح وصايا قياس گردد و يا معادله نمايد؟ آيا نصوص انجيل و يا قرآن هيچ يك به رؤسا و مجامعي كه مدعي مقام تبين و حق تفسير مندرجات كتب مقدس و اراده امور جامعه نموده اند، اختيارات كافيه اعطاء مي نمايد؟… شارع آئين بابي نيز هر چند تا حدي به وسيله كتاب بيان فارسي از بلاي انشقاقي كه دامن گير مسيحيت و اسلام گرديد، كاست و ليكن آيا مي توان گفت براي صيانت امرش اساس صريح و مؤثري گذاشته است كه با آن چه الي الابد بايد ضامن وحدت در ميان پيروان حضرت بهاء الله باشد برابري كند؟» (همان مدرك.).
اما پس از اينكه احمد سهراب از فرمان شوقي سر باز زد و وصيتنامه عباس افندي كه در آن شوقي را جانشين خود شمرده بود، جعلي و ساختگي تلقي نمود، روحيه ماكسول «رهبر پنجم بهائيت» [همسر انگليسي شوقي افندي است، به بخش تاريخچه مراجعه گردد.] شروع به توجيه اين اقدام احمد سهراب نمود و اظهارات قبلي شوقي افندي كه عدم انشعاب در بهائيت را دليل بر حقانيت آن دانسته بود را فراموش، و به انشعاب در اين فرقه اعتراف كرده و مي گويد «كدام جمالي است كه موجد حقد و سد نشود و كدام عفتي است كه آن را تهمت و افترا از پس نيايد كدام خوبي و فضيلتي است كه حس شرارت حسود را بيدار ننمايد» [ماكسول، روحيه ۲۵ سال در ظل ولايت امر الله ۱۹۶۴٫] و در جايي ديگر احمد سهراب را آماج تهمت مي كند و مي گويد «حرص و جاه طلبي بر او غلبه ننمود… حصول برتري و تفوق كه آرزوي قلبي او بود،… «لدودترين عدو معارض است» (همان مدرك.).
كسي نيست كه از سران بهائيت سئوال كند، شما كه عدم انشعاب در فرقه خود را دليل بر حقانيت آن بر مي شمريد، پس چرا تا به حال اين همه انشعاب در مسلك شما به وجود آمده است؟!! و حال كه چنين شده اگر واقعا منادي وحدت اديان هستند پس چرا با ناقضين و سهرابيون اين طور برخورد مي كنند و احمد سهراب را لدودترين عدو و معارض مي خوانند؟!!
عناوين فرقه هايي كه از بدو ادعاي ميرزا حسينعلي نوري به وجود آمد: (ثابتين – ناقضين – سهرابي – طرفداران ميسن ريمي – جمشيدي). (جمشيد معاني در اندونزي ادعاي جديدي مي نمود و خود را حضرت سماءاله ناميد و آيات عربي مانند بهاء و باب آورده و ادعا كرد كه در شب آخر ژانويه ۱۹۶۶ به معراج رفته است. او طرفداران زيادي در بهائيان اندونزي و ايران پيدا كرد و اعضاي محفل بهائيان پاكستان در دهه ي ۴۰ شمسي به وي پيوستند.) (تاريخ و نقش سياسي رهبران بهايي. چاپ سوم ص ۸۵- سال ۱۳۴۶٫) .
در نتیجه: اولا مسأله اتحاد ادیان ابتکار بهائیت نیست بلکه دین مبین اسلام ۱۴۰۰ سال پیش به آن پرداخته است و به صورت مفصل آن را تبیین کرده است. ثانیا بهائیان و رؤسایشان در مسائلی که جنبه علمی و عملی دارد با تقلید از دیگر ادیان الهی فقط به بیان ظاهر آن پرداخته و کلی گویی کردهاند که اینگونه بیان هیچ باری را از دوش انسانها برنمیدارد.