یکی از فرقههای عصر حاضر که از نظر تاریخی قدمت بیشتری در مقابله با تشیع، اسلام و ایران داشته، بهائیت است. البته بهائیت در ابتدای امر به صورت بابییت ظهور یافت و بعدها به صورت جدید خود رنگ و لعاب عوض کرد. این فرقه از نظر تاریخی در ایران آغاز به فعالیت کرد و حوزه فعالیتهای این فرقه بیشتر در فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران بود. حجه الاسلام سیدهادی سیدوکیلی پژوهشگر عرصه فرق و مذاهب و تاریخ اندیشه به چهار سوال در حوزه بهائیت چنین پاسخ میدهند.
سوال :حالت گستردگی بهاییت را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهائیت تلاش کرده در هر کشوری برای خود پایگاهی ایجاد کند و امروز ادعا میکنند که گستردهترین جریان بعد از مسیحیت در جهان است البته این ادعای غیرقابل باور، تنها به معنای گستردگی مکانی بهائیت است و به مفهوم دارا بودن بدنه مردمی نیست. بهائیت برای اینکه خود را زنده نگه دارد بارها مجبور شده تا قالب عوض کند و شعارهای خود را از اساس دگرگون کرده و جایگزین نماید؛ و حتا با توجه به تفاوت زمان و مکان و مخاطب تلون داشته و ادعاهای خود را عوض کند. با این حال نتوانسته برای خود یک پایگاه مردمی درست کند. اما مدعی گستردگی است.
این گستردگی لزوماً به معنی عمق نیست. یعنی در برخی از کشورهایی که آنها ادعای حضور میکنند کمتر از ۹ نفر عضو در آنجا حضور دارند (به آن نقطه¬ی بهائی میگویند)، اما بهاییان این کشور را در آمارشان حساب میکنند. از نظر گستردگی بعد از ایران در پاکستان، افغانستان، هند، کشورهای آفریقای جنوبی و اخیرا در کشورهای آمریکای لاتین فعالیت تبلیغی جدّی دارند.
سوال : تاکید داشتید که تمرکز بهائیان بر معنویت کمتر از سایر فرقهها است و بالعکس در این جامعه مدرن آنچه احساس میشود این است که فرقهها از خلاء معنویت استفاده میکنند. این تمایز را تشریح کنید که چگونه است؟
بهائیت سعی دارد تا کمبود معنویت را در نسل جدید با تکیه بر خطابات عبدالبهاء (دومین رهبر بهائیان) جبران کند. دعاهایی که به قولشان از عبدالبهاء به وجود آمده است و در کتاب خطابات گردآوری شده و یا دعاهایی مانند آن. اما حقیقتا معنویت در زندگی یک بهائی جایگاه ویژهای ندارد. یعنی سبک زندگی ایشان آمیخته با معنویت نیست. اما آنها از یک ترکیب معنویت به اضافه مدرنیسم استفاده میکنند. شعار اصلی بهائیت معنویتی است که هم آوا و هم راستا با مدرنیسم باشد. به همین جهت از نظر معنویت نمیتوانند عمیق شوند. در بهائیت تیکه بر معنویت سنتی (سنتگرایی) جایگاه خاصی ندارد و تنها مانند یک حس معنویت کاذب لحظهای و گذرا رفتار میکند و نمیتواند در باطن افراد نفوذ کند؛ به همین دلیل قادر به ایجاد یک معنویت ماندگار نیست.
بهائیت تفاوت جدی با نحلههای مطرح در عرفانهای نوظهور و جریانهای معنویت گرای نوپدید دارد. چون در اینگونه عرفانهای نوظهور اساس معنویتگرایی است. هرچند معنویت ایجاد شده کاذب، دروغین و شیطانی است. اما به هر حال اساس و محور است. اما بهاییت بیشتر از اینکه به معنویت گرایی بها دهد به همراستایی به مدرنیته بها میدهد. معنویتی که بهائیت درباره آن سخن میگویند، معنویت مدرن آن هم با یک سیستم مدیریتی و القاء اداری و تشکل حزبی است که خیلی عمیق نیست؛ و تقریبا یک امر فرعی تلقی میشود.
سوال : در تقسیمبندیهایی که میشود بهائیت را چگونه باید معرفی کرد. آیا بهائیت یک دین در نظر گرفته میشود؟ یا اینکه کارکرد سیاسی دارد و صرفا جهت راهبرد سیاسی به وجود آمده است؟
از نظر علمی، بهائیت اصلاً دین نیست و نمیتوانیم آن را دین به شمار آوریم. زیرا شاخصهای یک دین و مذهب را ندارد. اگر از منظر دین پژوهان بهائیت را بررسی کنیم، ماهیت بهائیت یک فرقه کاملا سیاسی و حزب سیاسی است، که سعی میکند تا خود را شبیه به دین جلوه دهد.
یک دین لزوما باید دارای یک مجموعه ایدئولوژی به هم پیوسته باشد که رابطه انسان با خدا، با جهان، با خلقت و با زندگی پس از مرگ را مشخص نماید. بر مبنای این ایدئولوژی شریعت و احکام عملی شکل میگیرد. بهائیت در بسیاری از این بخشها ناقص است و حرفی برای گفتن ندارد. مثلا در معاد تبیین درست و قابل ارائه¬ای ندارد.
سوال : یکی از شاخصهای علمی که بهائیت در تضاد با ادیان است را توضیح میدهید؟
عرض شد که شاخصه و ضرورت یک دین، دارا بودن یک نظام جامع فکریـ فرهنگی است. یک ایدئولوژی، یک جهان بینی کامل، جواب به سوال از کجا آمدم و به کجا خواهم رفت و امروز وظیفه من چیست. این موضوعات شاخص هر دینی است. شما وقتی میخواهید وارد یک دین شوید اولین صحبتی که میکنید، جهانبینی من چیست؟ نظام خلقت در پیشگاه من کیست؟ ارتباط انسان با نظام خلقت چیست؟ انسان بعد از مرگ کجا میرود؟ چه اتفاقی برای انسان میافتد؟ این موضوعات چیزهایی است که بهاییت به هیچکدام از آنها نمیپردازد و به دنبال ارائه یک جهانبینی نیست، یک نظام هدفمند را پیگیری نمیکند و شعارهایش بسیار متفرق، اجتماعی و مادی است. یعنی بیشتر زندگی دنیایی و مادی امروز فرد را هدف گرفته است. نه نسبت به گذشته او و نسبت به جایگاه او در هستی و اصلا نسبت به کل هستی برنامه و جوابی ندارد.
شما از یک بهایی بپرسید بعد از مرگ چه اتفاقی برای ما میافتد؟ یک جواب روشن از کتابهای به اصطلاح مقدس خودتان بدهید؟ نمیتوانند چنین جوابی به ما بدهد و کاملاً شعارهایشان مشخص است. شعارهایشان مرامنامه حزبی است. وحدت خط، وحدت زبان، وحدت اجتماعی، وحدت ادیان و… اینها را که نگاه میکنید شعارهایی است که شبیه به یک مانیفست حزبی است. هیچکدام شبیه نظامنامه ادیان الهی نیست و حتی مانند نظامنامه ادیان غیر الهی که از روی مسامحه جزء دین میشمرند، هم نیست. مثلاً بودا یا هندوئیسم. دین نسبت به این مباحث نمیتواند ساکت باشد، پس بهائیت در واقع دین نیست. وقتی دین نیست خوانشی از یک دین هم نیست که ما بتوانیم نامش را مذهب بگذاریم.
کاملاً به معنای امروزی فرقه است. یک کنشی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که البته ظاهر فرهنگی خود را خیلی قویتر مطرح و ارائه کرده، ولی بیشتر اهداف سیاسی دارد و البته در جهت فریب افکار محققین خود را در قالب یک دین جعلی قرار داده است.